دخترم پس از گذراندن دوره مهدکودک و آمادگی برای اولینبار پا به مدرسه گذاشته بود. در یکی از اولین روزهای مدرسه، فرزندم پس از بازگشت از مدرسه، خیلی بدخلق و عصبانی بود. از قبل شربت آبلیموئی را که دوست داشت برایش آماده کرده بودم، پس از نوشیدن آن هنوز اخمهایش توی هم بود، وقتی از او سؤال کردم در جواب متوجه شدم که از دوستش عصبانی است چرا که از اشتباه وی در نوشتن یک کلمه، انتقاد کرده بود.ناهار را با تزئینات دلپذیر برایش آماده کردم، پس از صرف ناهار و کمی استراحت کمکم عصبانیتش برطرف شد و طبق قانونی که گذاشته بودیم شروع به انجام دادن تکالیف مدرسه نمود. او ترجیح میداد در روی میز آشپزخنه کنار من تکالیفش را انجام دهد بنابراین میز را تمیز کرده و هرچیزی که حواسش را پرت مینمود برداشته بودم. مشقهایش را نوشت، دیکتهاش مانده بود که دوستش حمیده زنگ زد تا برای بازی به خانه آنها برود، در جواب گفتم، دخترم هنوز تکالیفش تمام نشده وقتی آنها را انجام داد، خواهد آمد. دختر عجله داشت تا دیکتهاش را زود بنویسد بنابراین لغتی را اشتباه نوشت.